پازولینی در عنفوان جوانی که مصادف است با اوج فرهنگ و جامعهی فاشیستی در ایتالیا و اروپا در کنفرانس نویسندگان اروپایی شرکت میکند که با سخنرانی پرطمطراقی از گوبلز خاتمه مییابد. در مجلهای به نام “Architrave” که ارگانی است برای دانشجوهای فاشیست در آگوست ۱۹۴۲ گزارش بسیار جذابی با عنوان «فرهنگ ایتالیایی و فرهنگ اروپایی در وایمار» از این کنفرانس ارائه میدهد. در این گزارش که ناهمسویی او با هر اظهار پروپاگاندا محوری آشکار است از گفتگوهایش با جوانهای اروپایی میگوید و بازیافتن سیمای خودش در چهرهی جوانان اسپانیایی. بر نسل جدید و «جوانی» تاکید میکند و مدام از نامی به نامی از شاعران شهره به مخالفت با فاشیسم یاد میکند. این شاید اولین جایی هم باشد که از سنت میگوید. آنچه بعدها در «تحولی دایمی» به یکی از مضامین اصلی نوشتهها و فیلمهایش تبدیل میشود و البته یادآور یادآوری سالها بعد اوست که گفته بود در شانزده سالگی با خواندن شعری از آرتور رمبو آنتیفاشیست شده بود. آنچه در ادامه میآید نقل قول ابتدایی این گزارش و ترجمه بخشهایی از این گزارش است که دربارهی تلقی خودش از سنت مینویسد: توهمات
... این خانهی جدید صاحب بخشی از خرابیهای من خواهد بود. بخشی از تقلای جانی که دائم در حال کندن و کندهشدن بوده است اما همواره به چیزهایی مومن. به چیزها و آدمهایی که از سر نمیگذرند. آنچه مینویسم بنابراین نه از سر گذشتهها که از سر نرفتههای زندگیام خواهد بود... ۸ بهمن ۱۳۹۸