رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از مارس, ۲۰۲۰

درباره ی نامه های هدایت و این که یک شب او چطور زندگی مرا تغییر داد!

 نامه های هدایت به حسن شهید نورایی و موخره ی ناصر پاکدامن بر آن را طی این دو سه روز خواندم. دلم کمی خنک شد و حظِ صراحتِ هادیِ صداقت را بردم! دقِ دلی خالی کردن هایش به آدم جان می دهد. اگر چه همین دق، رمق از جانِ خودش کشیده باشد. در این ده سالِ گذشته هر دو سه سالی یکبار اقل کم سر و کله زده ام با هدایت. این رسم باید حالاحالاها بر قرار بمانَد. قبل از مهاجرت قصد کرده بودم رساله ی اسحاق پور را بخوانم. مقدمه یا فصل اولش را خوانده بودم و معلوم بود که تکرارِ مکررات نیست. فعلا که در دسترسم نیست. این سر و کله زدن با هدایت یک جورایی در هر موقعیت معنا و خبرِ جدیدی  از خود به خودِ آدم هم می دهد. این آقا سرنوشتِ همه ی ما را یک جا عمیقا فهمیده بود و تاوانِ آن را نیز پس داد. این نامه ها به نورایی هم از بهترین نوشته ها و نمونه های نثرِ اوست. ارزشش برای من مصادف شد با بهترین کارهایش. شاید حتی نثرِ او اینجا از اکثرِ داستان هایش بهتر و پخته تر و تو دستی تر است. هر طور که عشقش کشیده قلم را روی کاغذ چرخانده. ولنگارانه بابِ دلِ خودش سفره گشوده پیشِ چشمِ رفیقِ شفیق. طنزِ تندِ عجیبی در آن هاست. رک و پوست کن

جعفرخان یا دایی، فرنگستانِ خیالی یا غربِ وحشی (3)

 از دفتر یادداشت:   جعفرخان از فرنگ برگشته یک موقعیت است با چند تیپ.‌ غرض، بازنماییِ یک وضعیت به واسطه ی این نمونه تیپ هاست. دو تیپِ اساسی این موقعیت جعفرخان و دایی اند.‌ دو سرِ یک مساله ی واحد. مساله بر سر مواجهه با فرنگستان است.‌ با مرورِ تاریخِ معاصر اغلب به ما اینطور القا می شود که این دو تیپ مهم ترین پیش برنده های وقایع مختلف در ایران بوده اند. تعارض و کشاکشِ این دو و دستِ بالای گاهی این، گاهی آن، سرنوشتِ تاریخِ معاصرِ ماست. بعضی این دایی و بعضی جعفرخان اند. اما خب غالبا گاهی دایی و گاهی جعفرخان اند. حسنِ مقدم در طرح ریزیِ این موقعیت طرحِ یک مواجهه ی ناقص و یک بن بست دو سویه را ریخته است.‌ بحثِ امروز اما اتفاقا بر سر این نباید باشد که همه ی تاریخ را در دو طیف خلاصه کرد و مرزِ مشخصی بین این و آن کشید. تجدد طلبان در یک سو و سنت گرایان در سوی دیگر. این جور تاریخ زدایی فارغ از از ناتوان کردنِ ما در دیدنِ آغشتگی ها، این را نیز نادیده می گیرد که هر دوی این دو طیف تحتِ تاثیر موقعیتِ غالبی اند که به ناگهان بر آشفته شان کرده. بعد از گذشت صد و خورده ای سال در همچنان بر همان پاشنه می چر