رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2022

سطح و عمق

.     مشکل من این است که نمی‌خواهم در کاری که می‌کنم سطحی باشم. هی می‌کاوم و فرو و فروتر می‌روم تا جایی که فراموش می‌کنم همیشه باید به سطح بازگشت. مشکل عمق این است که همیشه خطر غرق شدن وجود دارد. باید کشیدن از عمق به سطح را بلد بود. باید بلد بود به گودترین گوشه‌ها نظر‌ داشت اما به روی سطح با همه‌ی چابکی و روشنی ممکن به ‌حرکت درآمد.

چهره‌ی عزیزانم

  ناگهان حس کردم از به‌یادآوردن چهره‌ی عزیزانم می‌ترسم. چهره در سیمای چشم تا اعماق پوست نفوذ می‌کند. چهره در به‌یادآوردن چند‌باره می‌شود. می‌ترسم. چرا و از کجایش‌ را نمی‌دانم. چیزی بود که از سرم گذشت و قرار بود دیگر به سرم نزند. شاید چون کلاغی که پریده بود از فراز سر ما. در حالات و کلمات و احساسات به خاطرشان می‌آورم اما در چهره‌ متوقف نمی‌شوم. خیرگی‌ چشم‌ها در یاد چند‌باره است. تماشا از دستم برنمی‌آید. همه‌ی حس‌های چندگانه جانم را به لب می‌رسانند و مثل نقطه‌ای در ته یک گودی سیاه، در دل یک کاغذ کهنه‌ گم و گور می‌شوم.      ناگهان حس کردم   باید این‌ها را بنویسم ! 

از مقدمه‌ای بر «مسیر تارهای عنکبوت» اولین نوشته‌ی ایتالو کالوینو

پاره‌هایی از مقدمه‌ای که کالوینو در ژوئن ۱۹۶۴ بر مسیر تارهای عنکبوت خودش نوشت؛ کتابی که ۱۷ پیش‌‌ از آن نوشته بود:  این اولین رمانی است که نوشته‌ام، تقریبا اولین چیزی است که نوشته‌ام. امروز چه درباره‌ی‌ آن می‌توانم بگویم؟ چنین خواهم گفت: اولین کتاب بهتر است که هرگز نوشته نشده باشد. تا اولین کتاب نوشته نشده است، آزادی آغاز کردن را داری که تنها یک‌بار از آن در زندگی می‌شود استفاده کرد. کتاب اول پیشاپیش تو را تعریف می‌کند حال آن‌که در واقع هنوز دوری از تعریف شدن؛ و بعد باید این تعریف را برای همه‌ی زندگی بر پشت خود حمل کنی، در تلاش برای دادن تاییدیه‌ای به آن یا تعمیق یا اصلاح یا انکاری، اما هرگز دیگر نمی‌توانی از آن صرف‌نظر کنی.      و باز: برای آن‌هایی که در جوانی پس از تجربه‌ی «چیزهایی زیادی برای گفتن» شروع به نوشتن می‌کنند، کتاب اول بلافاصله به دیافراگمی بین تو و تجربه مبدل می‌شود. رشته‌هایی که تو را به وقایع وصل می‌کنند را می‌بُرد، گنجینه‌ی حافظه را می‌سوزاند- همان که مبدل به گنج می‌شد اگر صبوری مراقبت از آن را داشتی، اگر این همه عجله‌ در خرج کردن و ریخت‌وپاشش نداشتی، برای تحمیل یک سلسل

خطوط منشعبی از یک خود‌نگاره

یادت می‌کنم یا یادت مرا می‌شود؟

     «یادتون/یادُت مَوابُدای.»   عزیزی در واتساپ چند ماه پیش می‌گفت. اینطور ابراز دلتنگی می‌کرد. از آن وقت گاه و بی‌گاه بهش فکر کرده‌ام. یک جور غرابت شاعرانه‌ای در این طرز ابراز هست که در معادل فارسی آن یعنی دلم برایت تنگ شده نیست.     بیا تا از مصدر تنها فعل موجود در این اصطلاح شروع کنم. «بُدو» یا «بده» به هر دو معنای شدن و بودن در گویش‌های اچمی به کار می‌رود. به معنی بودن مثلا وقتی می‌گوییم «اِندِه بدو» به معنی اینطور بوده است. یا به معنی شدن در این سوال که «چینگ اُت‌بدو؟» به معنى چطور شده‌ای. «وا» نیز پیشوندی‌ است که به فعل‌ها اضافه می‌شود. اغلب هم ضرورتی ندارد و تفاوت معنایی خاصی ايجاد نمی‌کند، گاهی بار معنایی تازه‌ای با خودش می‌آورد (مثلا گرته با واگرته دو معنای کاملا مجزا از هم دارند) و در برخی فعل‌ها مثل واجده هم ضروری است ومعمولا فعل بی وا به کار نمی‌رود. خلاصه کاربرد پیشوند وا لزوما مثل فارسی معنى دوبارگی آن فعل را نمی‌رسانَد.  اما در این موابدای یک شکل خاصی از وا هست که دقیقا در هیچ کدام از این دسته‌بندی‌ها قرار نمی‌گیرد اما به دسته‌ی دوم یعنی جایی که تفاوت معنایی ایجاد می‌شو

زبان‌ها و گویش‌های استان فارس ۱: زبان اچُمی (لارستانی-خودْمونی)

فیلم کامل گفتگو در لایو اینستاگرام انجمن علمی تاریخ دانشگاه شیراز   لینک همین گفتگو  در یوتیوب

پرونده‌ای درباره‌ی حسن بنی‌هاشمی در فیدان

درباره حسن بنی هاشمی و مجموعه مستند «راه دور دریا»: به وسعت دریا، به تلخی تاریخ دربارۀ فیلم کوتاه «برکۀ خشک» به کارگردانی حسن بنی هاشمی فیلم‌نامه فیلم کوتاه «موج» درباره فیلم کوتاه «نهنگ» به کارگردانی حسن بنی هاشمی