در شعر «ده ژوئن» که بیشتر به نام «من قدرتی از گذشته هستم» شناخته شده است پازولینی گذشته مدنظر خودش را احضار میکند یا درستتر آن که بگویم به ندای احضار آن گذشته در رد خرابیهایش پاسخ میدهد و درست در آستانهی پیشرفت و دگرگونیهای عظیم، بر شهادت خودش از آن دنیای قدیم، صحه میگذارد. منظور او از «سنت» مسلما آن چیزی نیست که در ابتدا از این واژه متبادر به ذهن میشود. چنان که پیشتر متنی از پازولینیِ بسیار جوان را در تعریف خلاقانهای که از سنت دارد همینجا ترجمه کرده بودم. «برادرانی که دیگر نیستند» نیز در طنین مذهبیاش بیش از هر چیزی به گذشتهی دهقانی ایتالیا اشاره دارد. منظور از «پساتاریخ» نیز که از تماشای چشمانداز جدید شهری به خاطر شاعر میرسد، ایتالیای دوران رشد اقتصادی و همسانسازی فرهنگی است. خواندن بیواسطه شعر یا ادبیاتی که تنیده در تاریخ و فرهنگی دیگر است به بدخوانیهای مضاعفی دچار میشود و بخشی از وظیفه مترجم به گمانم فهم و انتقال این تاریخ و فرهنگ دیگر نیز هست. شعر در سال ۱۹۶۲ نوشته شده و بخشی از مجموعه شعر «شعر به شکل گل رز» بود. یک سال بعد همین نسخه در فیلم «ریکوتا» آخرین
«دیگر خبری نیست از نور کریسمس» در ۱۹۶۰ نوشته شد. در روزهای پایانی سال. با این همه شعر به «نو پُرزور جولای» و «نعش همچنان خونین» آن اشاره میکند. ارجاعی به واقعهای در تابستان همان سال به تاریخ ۷ جولای ۱۹۶۰. در جریان یک گردهمایی کارگری ۵ کارگر اهل «رجو امیلیا»، که همگی عضو حزب کمونیست ایتالیا بودند، کشته شدند. شعر در روزهای آغازین سال ۱۹۶۱ در روزنامه «l’Unità» منتشر شد. پیشدرآمدی بود بر مجموعه شعر «دین زمان من» و دربردارنده اساسیترین دغدغههای پازولینی در آن سالهای حیاتی در سرنوشت ایتالیا. همراه با احترام به فیگور تاریخی مسیح و انگشت اتهامی نه تنها به سوی کلیسا، که به سوی جامعهای که در حال پوستانداختن است. پوستبهدرکردنی از جنسی که پازولینی آن را رشدی بدون پیشروی میداند. رفاهی بدون آرمان در جهانی که حتی دیرینهترین آیینهای بشری را قورت میدهد و کالایی برای مصرف و رقابت را به صورت «خردهبوروژوازی کور» تف میکند. درباره ساختار شعر و ترجمه آن باید گفت که سعی کردهام به طرح نامنظم قافیه در نسخه اصلی و وزن متغیر آن تاحد زیادی وفادار بمانم. شعر هر چند از ساختار ۱۱ هجایی سنتی شعر