رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از فوریه, ۲۰۲۳

Solo nella tradizione è il mio amore?

 پازولینی در عنفوان جوانی که مصادف است با اوج فرهنگ و جامعه‌ی فاشیستی در ایتالیا و اروپا در کنفرانس نویسندگان اروپایی شرکت می‌کند که با سخنرانی پرطمطراقی از گوبلز خاتمه می‌یابد. در مجله‌ای به نام “Architrave” که ارگانی است برای دانشجوهای فاشیست در آگوست ۱۹۴۲ گزارش بسیار جذابی با عنوان «فرهنگ ایتالیایی و فرهنگ اروپایی در وایمار» از این کنفرانس ارائه می‌دهد. در این گزارش که ناهمسویی او با هر اظهار پروپاگاندا محوری آشکار است از گفتگوهایش با جوان‌های اروپایی می‌گوید و بازیافتن سیمای خودش در چهره‌ی جوانان اسپانیایی. بر نسل جدید و «جوانی» تاکید می‌کند و مدام از نامی به نامی از شاعران شهره به مخالفت با فاشیسم یاد می‌کند. این شاید اولین جایی هم باشد که از سنت می‌گوید. آنچه بعدها در «تحولی دایمی» به یکی از مضامین اصلی نوشته‌ها و فیلم‌هایش تبدیل می‌شود و البته یادآور یادآوری سال‌ها بعد اوست که گفته بود در شانزده سالگی با خواندن شعری از آرتور رمبو آنتی‌فاشیست شده بود.   آنچه در ادامه می‌آید نقل قول ابتدایی این گزارش و ترجمه بخش‌هایی از این گزارش است که درباره‌ی تلقی خودش از سنت می‌نویسد:   توهمات

گفتن از نگفتن

.   فکرها و ایده‌ها همه از آستانه‌ی پنجره می‌پرند و دیگر بر نمی‌گردند. به خطی در گوشه‌ای از آسمان که خیره بشوی حباب ابرها حایل جانت می‌شوند و فراموشی سفیدی به چشم‌هایت می‌‌ریزد.  این‌ها را که می‌گویم همه از غم‌ نگفتن و دشواری گفتن است. گفتنِ نگفتن است. نه یک بار که هر‌ از‌ چند‌ شبی با خیال نوشتن به خانه برگشتم. در طول راه با خودم مرور کردم. ابتدا و انتها ساختم و جمله‌ها را هی از هم کم و به هم زیاد کردم. به جای امنی که رسید اما امانم بُرید. ترسیدم از خودم. از خودم این روزها می‌ترسم. از غوطه‌ور شدن در خيالات خودم می‌ترسم. از زمانی که گذشته می‌ترسم. از فردایی که می‌گذرد می‌ترسم. سرخوشانه سر می‌کنم و سر می‌کشم اما می‌دانم بالاخره باید جایی متوقف شوم و از جایی که ناتمام گذاشته‌ام ادامه بدهم. فکرهای خیس را از دهانم بیرون بکشم و نفس بلندی بکشم و همه‌ی جاهایی خالی را قورت بدهم و بنشینم به تماشا. تماشای غیاب خودم در این نمایش کِشدار ابدی.   در انتظار کسی هستم که پرده‌ها را بالا بکشد. لای درز پنجره‌ها را بگیرد. با خودش سیاهی دربرگیرنده داشته باشد. مرا مثل قرصی در آب حل کند و سر بکشد. خسته شدم از