مجموعه نوشتههای روایی و تحلیلی «چَش و تَش» یا «نگاه در آتش» جدا از این که پنجرهای است به دیدار گرمسیرات و افق دید مردم کرانهها و به خصوص پسکرانههای خلیج فارس، تاملی نیز هست بر درکی که ما از تاریخ معاصر ایران در هستی امروزمان داریم. در این تاملاتی که نوشتن آن حدود سه سال پیش به پایان رسیده بود به نوبهی خودم به بازنگری گرایشهای مردمشناسانه در دورههای پهلوی اول و دوم ، نسبت گویشها و زبانهای مادری با زبان فارسی ادبی و معیار و مرور مفاهیمی که پیرامون ایران چنان نقشهایی بر ستون خیالم کنده شده بود پرداختهام: گاه به پیروی از خیالات این نقوش و گاه به طرد آن و گاه نیز به فرو ریختن پیهای ستونی که نقشها بر آن حاکم است. پارهای از فصل چهارم از مطلبی با عنوان «پرسش از ایران» : «نشـان به آن نشـان که ما مردمی بودهایم با فرهنگی شـفاهی که سینهبهسینه حکایتها و تاریخمان را منتقل میکردیم. این مای اغلب روایتشده به زبان پـدران و بـزرگان، در برابـر سـتونهای محکـم نثـر اروپایـی، گنـگ خـوابزدهای شـد کـه زبـان بازگفتـن آنچـه را نیـز کـه بـر سـرش آمـده، نداشـت. اینطـور اسـت که ما مرد
... این خانهی جدید صاحب بخشی از خرابیهای من خواهد بود. بخشی از تقلای جانی که دائم در حال کندن و کندهشدن بوده است اما همواره به چیزهایی مومن. به چیزها و آدمهایی که از سر نمیگذرند. آنچه مینویسم بنابراین نه از سر گذشتهها که از سر نرفتههای زندگیام خواهد بود... ۸ بهمن ۱۳۹۸