پارههایی از مقدمهای که کالوینو در ژوئن ۱۹۶۴ بر مسیر تارهای عنکبوت خودش نوشت؛ کتابی که ۱۷ پیش از آن نوشته بود:
این اولین رمانی است که نوشتهام، تقریبا اولین چیزی است که نوشتهام. امروز چه دربارهی آن میتوانم بگویم؟ چنین خواهم گفت: اولین کتاب بهتر است که هرگز نوشته نشده باشد. تا اولین کتاب نوشته نشده است، آزادی آغاز کردن را داری که تنها یکبار از آن در زندگی میشود استفاده کرد. کتاب اول پیشاپیش تو را تعریف میکند حال آنکه در واقع هنوز دوری از تعریف شدن؛ و بعد باید این تعریف را برای همهی زندگی بر پشت خود حمل کنی، در تلاش برای دادن تاییدیهای به آن یا تعمیق یا اصلاح یا انکاری، اما هرگز دیگر نمیتوانی از آن صرفنظر کنی.
و باز: برای آنهایی که در جوانی پس از تجربهی «چیزهایی زیادی برای گفتن» شروع به نوشتن میکنند، کتاب اول بلافاصله به دیافراگمی بین تو و تجربه مبدل میشود. رشتههایی که تو را به وقایع وصل میکنند را میبُرد، گنجینهی حافظه را میسوزاند- همان که مبدل به گنج میشد اگر صبوری مراقبت از آن را داشتی، اگر این همه عجله در خرج کردن و ریختوپاشش نداشتی، برای تحمیل یک سلسلهمراتب دلبخواهی در بین تصاویری که انبار کرده بودی، جدا کردن آنچه برتر میدانی و فرض سپردنشان به یک عاطفهی شاعرانه، از چیزهای دیگر، آنهایی که به نظرت زیادی کماند و ارزش نشاندادن ندارند. در نتیجه از سر تکبر، حافظهی دیگری را بر میسازی، یک حافظهی تغییر شکل داده در عوضِ حافظهی کلی با همهی مرزهای تارش، با امکان بینهایت بازیابیهایش... از این خشونتی که با نوشتن اعمال کردی، حافظه هرگز ترمیم نخواهد شد: تصاویر برگزیده، از این ارتقای زودرس به بنمایههای ادبی، سوزانده خواهند شد، حال آن که تصاویری که خواستی در انبار نگه داری، با این نیت پنهان که بلکه در آثار بعدی به کارت بخورند، از بین خواهند رفت چرا که از تمامیت طبیعی حافظهی سیال و زنده جدا شدهاند. تجسم ادبی آنجایی است که همهچیز یکبار برای همیشه ثابت و جامد شده است، حالا زمین را اشغال کردهاست، آن را از رنگ و رو انداختهاست، حیات نباتی خاطرهها را که در آن زندگیِ درخت و تیغهی علف در تاثیر و تاثراند، درهم کوبیده است. حافظه – یا بهتر، تجربه، که حافظهاست به اضافهی زخمی که برایت بهجا گذاشته است، به اضافهی تغییری که در تو به وجود آمده و از تو آدم دیگری ساخته است- تجربه که اولین تغذیهی اثر ادبی (و نه فقط آن)، غنای حقیقی نویسنده (اما نه فقط او) است تا فرمی به اثر ادبی داد، نحیف میشود و خودش را ازبین میبرد. نویسنده خودش را فقیرترین آدمها بازمییابد.
کتاب نوشتهشده هرگز مرا به خاطر آنچه با نوشتن از بین بردم تسلی نخواهد داد: آن تجربهای که اگر از آن در سالهای زندگی نگهداری میشد شاید به کار نوشتن آخرین کتابم میآمد، و نوشتن اولین برایم کافی نبود.
نظرات
ارسال یک نظر