متنی که در ادامه میآید اولین مداخلهی ایدئولوژیک آشکار پازولینی است. در دوران عضویت در حزب کمونیست و وقتی برای استقلال زبانی و سیاسی فریولی تلاش میکرد. بحثهایی که در اینجا مختصر و به اشاره مطرح میکند، به شکل تاریخی بحثهای جالب توجهی در حوزهی جامعهشناسی فرهنگ، ربط و چگونگی چفتوبست فرهنگ و جامعه و جامعهشناسی ادبیات هستند. در زندگی شخصی و فکری او نیز این سرآغاز همهی تنشهای ایدئولوژیک و پیریزی سازهای گاه به ظاهر ناسازگار اما معتبر و منحصر به فردی از تعهد سیاسی است.
این یادداشت با همین عنوان «یک مداخلهی به تعویق افتاده» در بولتنی به مناسبت کنگره فدراسیون کمونیستی پوردنون، ویژهنامه صلح و کار، در مارس ۱۹۴۹ منتشر شده است:
برخی از رفقای سنجووانی در حین انجام کارهای کنگره از من خواسته بودند که چیزی دربارهی وضعیت فرهنگ بنویسم. مداخله به تعویق افتاد، زیرا زمان محدود بود، هرچند این مساله نمیتواند مانع از این بشود که اشارهای به این موضوع در حاشیه کنگره صورت بگیرد. تقریبا به صورت یک پاورقی در باب مسالهی «تقویت ایدئولوژیک» که در میان کارگران و دهقانان پوردنون به شدت احساس میشود.
آیا یک فرهنگ جدید وجود دارد؟ یک فرهنگ مترقی؟ این اولین پرسشی است که کارگر و دهقان در برابرم میگذارند: اما پرسشی نابهنگام است. در ایتالیا فرهنگ هنوز «بوروژوایی» است زیرا که جامعه بوروژوایی است. علیه این فرهنگ بوروژایی بسیاری از ادیبان و متفکران جبههگرفتهاند اما نمیشود گفت موضع و موقعیت آنها کاملا واضح است و نقد قاطعشان از آن جهت که خود تربیت شده در همین جامعه بوروژایی هستند (به خصوص اغلب پیشزمینه خردهبوروژوایی دارند) عادتها و گرایشهایی در خود نگهداشتهاند که هنوز بوروژوایی هستند. به هر حال نمیتوان از آنها خواستار چیزی به غیر از این گرایش انتقادی، این تعهد به نوآوری بود که در زمینه جدلی تا حالا هم بسیار چیزها به ارمغان آورده است اما در حوزهی خلاق هنوز نامشخص است. به هر صورت میتوان نشان داد که یک ادبیات خوب شاکی بر علیه رذیلت و وحشتهای جامعهی بوروژوایی وجود دارد: به طور خاص منظورم نویسندگانی است که در پلیتکنیکوی ویتورینی گرد آمدهبودند و از این منظر، رمانهای واقعا قابلتوجهی نوشتهاند. (کالوینو، دلبوکا، برتو و ...) مقاومت، مواد زیادی را در اختیار این ادبیات چپ قرار داده هرچند هنوز «نو» نیست. از این لحاظ که از حیث زبانی از منابعی تغذیه میکند که شاید والا باشند اما از نظر ما منفی هستند. در دهههای اخیر در اروپا نویسندگان بزرگی داشتهایم که آنچه میتوان بررسی وجدان بورژوازی تعریف کرد را به نهایت خود رساندهاند. از طریق عملیات دروننگر و کندوکاو در عمق فرد و وجود یک انسانی به شدت حساس و باهوش و پرورش یافته در جامعهی بورژوایی و تشریح آن به روی کاغذ مثل یک دستکش وارونه. آندره ژید، پروست، جویس، الیوت و ... را مد نظر دارم. به نظر میرسید که انسان چیزی مگر شناسندهی نفیس و بیعیب و نقص خود و تاریخ خود نمیتواند باشد. انسانی با یک قوه تخیل قدرتمند که در تشخیص بالینی، آسیبشناسانه ظاهر نمیشد. این قضاوتی است که قرنها کاتولیسزم به آن عادت کرده بود: قضاوتی کاملا خصوصی و صمیمی. هر کس در پی حل بحران شخصی خود بوده و هست. محبوس در برج عاج خود، حالا با لبخند یک دندی Dandy، با یاسی هرمتیک. واضح بگویم: هیچ چیزی برای ادبیات ما خوشایندتر از تولد یک پروست با همهی روانشناسی آسیبشناسانهاش نیست، هرچند پروستی که داستان خود در یک جامعهی اشرافی را در جستجوی زمان از دسترفته رونویسی میکرد، امروز غیرقابل درک و نابهنگام است.
در نتیجه، مساله به دلیل مجموعهای از تداخلات و تمایزات بسیار پیچیده است و لازم است چند نکته را در نظر داشت:
1) یک ادبیات بوروژوایی وجود دارد که اکثریت جمعیت را راضی میکند. به وجود آمده از سلیقهای بد، ریاکاری، پاکدینی، هرزهنگاری و احساساتگرایی. اما یک ادبیات بوروژوایی نیز بر ضد و خارج از سلیقهی عموم بوروژواها و بوروژوا شدهها وجود دارد که تماما هوش، غنا، تخیل، بیپروایی و ستیزندگی است.
2) در ادبیات هم جبههگیری چپ و راست به دلایلی صرفا ادبی وجود دارد اما همیشه کسی که در ادبیات چپ است در سیاست چپ نیست. بنابراین یک بازی دوگانهای از روابط، بین آونگاردیسم ادبی و آوانگاردیسم سیاسی وجود دارد.
3) ادیب عموما مانند دورانی که در خدمت اشراف و پادشاهان بود در خدمت سرمایهداری نیست. خدمت او غیرمستقیم است و ناشی از تاثیر یک محیط بوروژوایی که از نظر اجتماعی به آن آگاه نیست.
4) عموما ادیب مایل به خیانت به طبقه اجتماعی خود است. (البته منظور ادیبی مدرن و آونگارد است یعنی کسی که در فراگرفتن آگاهی توانایی عالی دارد.)
5) با در نظر گرفتن همهی این واقعیات (و بسیار نکاتی دیگر، مثلا ادبیات چیزی و شعر چیزی دیگر است) میتوان دریافت که ادیب برای آغاز ساختن «فرهنگ جدید» که جانشین فرهنگ قدیمی بوروژوایی میشود شدیدا به رسالتی سیاسی احتیاج دارد. گفتم آغاز زیرا، تکرار میکنم، تا وقتی که جامعه بوروژایی است فرهنگ نیز بوروژوایی خواهد بود. نمیتوان انتظار معجزه داشت.
خوانندهای که به بحثهای دربرگیرندهی جامعه-فرهنگ عادت ندارد ضیافتی را تصور میکند که در آن بوروژوازی با دعوت از آشپزان (روشنفکران) بر سر میز خودش، با ولع فراوان میخورد و چند تایی استخوان هم به سمت سگها و گداهان (پرولتاریا) میاندازد. آن استخوانها برای مثال ضدکمونیست و کشیشگرایی هستند. تا زمانی که ضیافت پا بر جاست پرولتاریا باید به باقیماندهی غذاهای دستپخت روشنفکران پسنده کند و روشنفکران برای خوردن غذاهایشان باید آشپز سرمایهداران باشند. مثال کمی عجیب و غریب است اما ایدهای تقریبی از چگونگی چیزها میدهد. اکنون آنچه از روشنفکر خواسته میشود نه ساده است و نه راحت: مساله بر سر کنارهگیری است. او نیز آن بررسی دروننگر و درونی را به شکل روزانه انجام میدهد، آن چیزی که ژیمناستیک حیاتی آدم متفکر است و بدون آن هنرمند بودن ممکن نیست اما سعی میکند در این کار عینیتر و میشود گفت مسیحی باشد: اینگونه خود را در تاریخ بشریت قرار میدهد.
در ابتدا ممکن است این تاریخگرایی او وفادار به مارکسیسم-لنیینسم نباشد چنان که ایدهآلیسم، کاتولیسیسم، آنارشی، انساندوستی و همچنین زندگی و اراده برای نوسازی زندگی را پیشفرض میگیرد. این آن چیزی است که به گمان من امروز از ادیب میشود انتظار داشت. در نهایت منظور بانفی Banfi و مارکزی Marchesi از این که ادیب کمونیست باید در آنچه در ادبیات انجام میدهد کاملا آزاد و رفیق وفادارای در سیاست باشد نیز همین است. و این همان چیزی است که سرنی Sereni میخواست البته اگر در نظر گرفت که در نهایت وفاداری و رسالت سیاسی به عنوان یک عامل قدرتمند در آگاهی ادبی عمل خواهد کرد.
Politiecnico پلیتکنیکو مجلهی فرهنگی و سیاسی با گرایش مارکسیستی بود که به سردبیری مترجم، نویسنده و منتقد ادبی الیو ویتورینی در حد فاصل سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۷ منتشر میشد و نقس بسیار چشمگیری در احیای فرهنگ ایتالیای پس از فاشیسم داشت. در این مجله بحثهای دامنهداری بین ویتورینی و مدیران حزب کمونیست ایتالیا در رابطه با فرهنگ و مبارزهی سیاسی در گرفته بود.
Ermetismo ارمتیسم یک جریان ادبی ایتالیایی بود که در دههی سی قرن بیستم در فلورانس شکوفا شد و بیشتر دستاوردهای آن در زمینه شعر و نقد بود. گرایش به ابهام و معنویتگرایی و تلاش برای دستیبای به «شعر محض» را میتوان از شاخصههای آن برشمرد که متاثر از سمبولیسم فرانسوی بود و مرتبط با جنبشهای سورئالیستی و آوانگارد آن روزگار. از چهرههای شاخصی که با این جنبش به نوعی در ارتباط بودهاند میشود از جوزپه اونگارتی، یوجینیو مونتاله و سالواتور کوازیمودو نام برد.
نظرات
ارسال یک نظر