با امیرحسین حرف ها زدیم و دو نکته ای که باید و در سرم کوبیده می شد را (درباره ی انتخابات و پس از واقعه) برایش شرح دادم. حالا منهای مثال ها و جزییات، اصلِ حرفم را اینجا خلاصه می کنم: یکی این که بله درست که منطقه ی ما شرایطِ به کلی متفاوتی از شهرهای دیگر و بزرگ دارد. عواملِ تعیین کننده عواملی دیگراند. آگاهیِ مردمانش از جنسی دیگر اند. دغدغه هایشان با دغدغه های یک شیرازی یا تهرانی همخوان نیست. این حرف درست است. چنان که هر منطقه ای با منطقه دیگر متفاوت است. چنان که شرایطِ ایران با اروپا و غرب فرق می کند. چنان که همه ی آن مدل های نظری را نمی شود از زمینه شان خالی کرد و بدون هیچ احتیاطی مو به مو به شرایطِ امروز و تاریخ ایران و خاورمیانه تسری داد. چنان که اصلا اروپا و غرب هم یکدست نیست. چنان که ایتالیا نیز با انگلیس فرق دارد. چنان که فرانسه هم با آلمان فرق دارد. چنان که جنوب و شمالی بودن در ایتالیا هنوز که هنوز است تعیین کننده است. طوری که حتی منِ بیگانه هم در همان برخوردِ اول متوجه می شوم. اما این مساله هرگز به معنای استثنا بودگیِ ما یا یک وضعیتِ خاص نیست. مثلا این که بوروژوازی به مع
... این خانهی جدید صاحب بخشی از خرابیهای من خواهد بود. بخشی از تقلای جانی که دائم در حال کندن و کندهشدن بوده است اما همواره به چیزهایی مومن. به چیزها و آدمهایی که از سر نمیگذرند. آنچه مینویسم بنابراین نه از سر گذشتهها که از سر نرفتههای زندگیام خواهد بود... ۸ بهمن ۱۳۹۸